دل شکسته

«جانا چرا نگویی غیبت بس است دیگر؟» ««عجل علی ظهورک» مهدى! دلم شکسته»

دل شکسته

«جانا چرا نگویی غیبت بس است دیگر؟» ««عجل علی ظهورک» مهدى! دلم شکسته»

احساس‌ها، همه بغض شد، اشک شد، جاری شد، ایام گذشت و ما منتظریم که به یک‌باره بگویى: جمعه را آذین ببندید؛ می‌آیم. کِی زمین چنین جمله‌ای را از خورشید خواهد شنید؟ ما منتظریم کی می‌آیى؟

آخرین مطالب

۱۰۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مناجات با امام زمان» ثبت شده است


سلام بر تو که نانوشته، دنیای درونم را درمی‏یابی و ناگفته، الفاظ پریشان روحم را لمس می‏کنی!
سلام بر تو که عصاره صبر خداوندی در زمین؛ بر تو که خلاصه ایمان انبیا و اولیا در شکوه نامت حلول کرده است!
سلام بر تو که بیش از آنچه در واژه انتظار بگنجی، شایسته فریادی. حنجره‏های نابالغ ما را دریاب تا ظرفیت فریاد تو را دریابند: ای منتهای امیدها!
۱۱ خرداد ۹۱ ، ۲۲:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
اگر شما اینقدر مهربان نبودید چه بر سر عالم می آمد،خدا میداند.

بگذار تاریکی هر چه میخواهد بگوید از نور خورشید چیزی کم نمی شود ، همیشه هادی است حتی اگر تاریکی روی آن خاکستر قلم سیاهش را بِکُشد.

پا به پای ثانیه های لیلة الرغائب که فرشته ها کنار کعبه شریف نزول کردند دست به دامن خدا شدیم؛

خدایا نخواه که طعنه های روزگار بیش از این دلگیرمان کند،آن مهدی هدایت گر را برسان...


۰۵ خرداد ۹۱ ، ۲۳:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

تو می‌آیی ای یار درخشان که در راهی و با خود واژه‌هایی را می‌آوری که هم‌خانواده صبحند و تمام دل‌های تاریک در گنداب‌های هواپرستی رهایی می‌یابند.
تو می‌آیی و شاید آدینه بعد...


۲۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۳:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
منتظران چشم به راه...

دیده از افق فرو گیرید...

به درون خود بنگرید....

بوی انتظار را در بهار دل‌هایتان استشمام می‌کنید؟

پس به کدامین بهار، به انتظار نشسته‌اید؟

به کدامین منتظر، در افق چشم دوخته‌اید؟

به کدامین آبرو، ادّعای آمدن دارید؟

به کدامین دل، نوای العجل دارید؟

به کدامین انتظار، منتظرید؟

به ناگاه، در تلاطم ثانیه‌های خجلت و شرم،

آخرین سخن، این بود...

"استغفرالله و اسئله التوبه"
۱۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۸:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

می خواهم مثل تو شوم، می دانم که نمی شود امّا من تصمیمِ خودم را گرفته ام. پس زودتر بیا.
۰۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام دادیم؛
تنها برای این که سلامی داده باشیم.
غبار عادت نشسته بر روی این سلام‌ها
و برای غبارزدایی، همتی نیست در وجودمان و تا اندوختن همت باید صبور بود.
باید بر میزان همت‌مان بیفزاییم و پیش از آن که آستین همت را مردانه بالا بزنیم،
باید به معرفت دست یابیم.
معرفتی که همه جا و همه وقت، راه گشاست و ما را از گمراهی دور می‌دارد.
اگر در پس سلام‌های‌مان، معرفت بود، می‌شنیدیم پاسخ تک‌تک سلام‌های‌مان را .
سلام!
سلام بر تو که نگران مایی و این نگرانی، تو را می‌آزارد. 
سلام بر تو که ایستاده‌ای بر سر راه حقیقت و نشان می‌دهی قله‌های کمال را.
سلام بر تو،
تویی که نمی‌خواهی توشه‌های‌مان خالی باشد
و نگاه‌مان، حسرت بار،
و دست‌های‌مان لرزان باشد
و اندیشه‌های‌مان منحرف،
تویی که راه را برای اهریمن¬های خرد و کلان سد کرده‌ای،
تا چنگ نزنند به جان بیداران و آگاهان.
و باز هم سلام!







۲۵ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
یاور افلاکی من!
انگار هنجرة هنجارهای اسلام را غبار حرص و غفلت مسلمان آزار می‌دهد و من هنوز هم متحیّرم که خدا چقدر صبور است!
شاهد دادگاه عدل!
بگذار تا اعتراف کنم که اگر به اندازة جرعه‌ای عاشقت بودیم می‌آمدی. نیستیم که نمی‌آیی...
حکومت عشق در مملکتی علَم می‌شود که مردمش عاشق باشند؛ آری ما فقط عاشقی را «شعار» داده‌ایم و بس.

 مهربانا! مگذار تسبیح نگاهمان از فرط جدایی دانه دانه شود...

اللّهمّ بلّغ مولانا الإمام الهادی المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۱:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
آسمان ترک بر می‌دارد وقتی نامت میان کوچه پس کوچه‌های مدینه جاری می‌شود.
واژه‌ها غروب می‌کنند و انعکاس یادت در میان در و دیوار نیلی می‌شود.
درد زبانه می‌کشد
و تاریخ گواهی می‌دهد که تو بودی و یک هجمه بی‌‌غیرتی
جوان بانوی علی، پهلو شکسته شدی که دست به دیوار گرفته‌ای؟!
میخ در هم بی‌وفایی می‌کند، شبیه روزگار شده، داغ و سوزان.
هنوز آتش دامنه دارد، هنوز درد ... دستان علی بسته شد،
لحظه‌ها به سیلی نشست و چادرت ...
آه ، می‌روی اما یک بغل دلواپسی میان چشمانت موج می‌زند،
اکنون که سلام علی بی‌جواب مانده، با علی وداع مکن فاطمه جان!
آرامش علی! یادگار لحظه‌های دلدادگی زمین! رفتنت خانه خرابم می‌کند، مرو
می‌روی و رفتنت سرنوشت زمین و زمان را در التهاب بی‌مادری رها می‌کند و مرثیه جانکاه ثانیه‌ها قلب موعودمان را می‌لرزاند.
تا هنگامه فرج، تا طلوع بی‌تاب‌ترین آدینه هستی، تا آمدن حجت منتظر که بیاید ...
بیاید و انتقام این فاطمیه‌های بی‌سر و سامان را بگیرد؛
ابهام سال‌های بی‌نشانی تربتت را بستاند
و التیام این کهنه زخم به استخوان رسیدة زمین باشد.
۱۷ فروردين ۹۱ ، ۲۲:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
یامن فدااسماعیل من الذبح بذبح العظیم!

 ای آنکه ذبح عظیمی رافدای اسماعیل کردی


اوذبیح ماست درعذرهای بدتر از گناهمان دردست درازیهامان در تفاخر هایمان ! الهی آن کن که اورا ازمستودع صندوقچه هامان باشد ونام او تنها درسقاخانه اشکمان وتنها برابر شمع اززبانمان درآید !
الهی بگذار این راهم بگویم : اگر خار راه اویم ، ازپیش پایش برکنم واگر مایه ناشادی اوشدم نابودم ساز ! الهی ازسفاهت من مراقبتش کن واصرارم رادراسرافم برنفس ، برسرخودم بکوب نه اینکه رقیب وعتید باارائه کتابم به اوروی خجالتش راببینید !
۱۶ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

تورا به خدا اینقدر گریه نکن اینقدر مگذار مرا ! درست است که من به گردپای صحابی سرت نمی رسم اما می توانی قدری ازغمهایت رابامن تقسیم کنی من حاضرم ظرف حزن تو باشم حاضرم برایت غمگساری کنم حاضرم توشه بار سخت روزیت رابدوش ببرم ! لعنت براین زمانه که تورا به استضعاف کشیده است کاش زمان می ایستاد وجور ایام ، سویت شتاب نمی گرفت ! کاش سوزت زبانه نمی کشید ! بگو چه می خواهی ؟ کدام تسلی آرامت می کند ؟ خوب برای من حرف بزن ! به من هم بگو ! اگر هیچ از دستم برنمی آید دست کم می توانم تورا ازفروخوردن سوگ وشیونت باز دارم برای من هم شکایت کن ! مراهم مخاطب خودقراربده ! چیزی بگو ! توقیعی به قاصدک بسپار ...

بعدا لقوم ظلموک بعدا لقوم طردوک 1

قومی که به تو ستم کردند وقومی که توراراندند دور باشند ازرحمت حق

۱۳ فروردين ۹۱ ، ۰۰:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر