دل شکسته

«جانا چرا نگویی غیبت بس است دیگر؟» ««عجل علی ظهورک» مهدى! دلم شکسته»

دل شکسته

«جانا چرا نگویی غیبت بس است دیگر؟» ««عجل علی ظهورک» مهدى! دلم شکسته»

احساس‌ها، همه بغض شد، اشک شد، جاری شد، ایام گذشت و ما منتظریم که به یک‌باره بگویى: جمعه را آذین ببندید؛ می‌آیم. کِی زمین چنین جمله‌ای را از خورشید خواهد شنید؟ ما منتظریم کی می‌آیى؟

آخرین مطالب

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

سلام!
راستی «سلام» تنها واژهای است که تکرار نمیشود.
میخواهم به عزیزترین عزیزان عالم سلام کنم.
سلامی به گرمی قلبهای تپنده منتظرانت. سلامی به سپیدی یاسهای زندگی و روح سبز نیلوفران شاداب.
میخواهم ساده و صمیمی به سادگی سلامم برایتان بنویسم آقا!
آقاجان! نمیدانم الان کجا هستید؟ در کدام مأوای آسمانی مستقر هستید؟ ولی دعا میکنم هر کجا که باشید سالم باشید.
 
۲۳ تیر ۹۱ ، ۱۳:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

.... تولد دوباره هستی
فتح نامه خدا
میثاق بندگی
فریاد خفته قرون
هزار هزار خورشید 
هیچ گاه آمدنت را این همه نزدیک نمی پنداشتم
آوای پر مهرت از فراسوی زمان
و عطر حضورت از پس ابرها
و شراره عشق از سراچه دل
مرا که زندانی تارهای تنیده خویشم
به تو می خواند
تو ساقه سبز نیاز
ساحل امن منی
تو سرو بلند آرزو
قلعه حصن منی
تو تنها کشتی نجات
ستاره راه منی
تو تک سوار مشرقی
هم مهر و هم ماه منی
تو موسی سینای طور
یاسین و طاهای منی
تو طاووس خلد برین
شکوه طوبای منی
تو چشمه تسلیم حق
روضه رضوان منی
تو مرد رؤیاهای منی
همدل و همراز منی
تو از تبار صالحان
مراد و مولای منی 
آمدنت آغاز تاریخ
پایان سیاهی هاست
فصل فوران سبز
وقت نیایش ماهی هاست
جوشش چشمه های نور
نوید شکفتن گل هاست
رجعت سرخ ستاره
کوچ دوباره پرستوهاست
جشن شبانان تاریخ
موسم سماع آسمان هاست
آوای پَر جبرئیل
بانگ تکبیر فرشته هاست 
سال ها می پنداشتم تو تنها، خورشید منی
و چه راهی! تو برای همه ای
نبض عالمی
از جمعه تا جمعه تاریخ
با هر زبان تو را می خوانیم
و کوچه های دیارمان را برایت آذین می بندیم
و در انتظار آمدنت چشم به قبله می دوزیم
تا کدامین لحظه سرشار، ساعت ها به صدا
برخیزند و ناقوس ها بنوازند؟


۱۴ تیر ۹۱ ، ۲۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر
ای معیار عدالت و ای ملاک مهربانی و عطوفت! 
به راستی، آن را که چشم انتظار قدوم تو نیست، گمراه است؛ و آن را که تسلیم امر تو نیست، غافل. آن را که آرزوی دیدار تو نیست، از درگذشتگان و آن را که شوق آمدنت نیست، از فناشدگان و آن را که بی‏قرار تو نیست، سرگردان.
مباد قسمتمان که تو را عاشقانه منتظر نباشیم.
ای دور نزدیکتر! آیا هنوز آمدنت زود است؟!
۰۹ تیر ۹۱ ، ۱۲:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
« شعبان » خودش یک ماه است. «لیلة القدر»، هر سال، در یک شب، ظهور می کند. ماه، فقط سی روز نیست. بهار، اولین فصلی است که ماههایش سی و یک روز می شود. این یک روز، مال تو... جمعه که قابل تو را ندارد! جمعه، تنها روزهفته است که تنها یک «نقطه » دارد. تو، در همان نقطه ای، که جمعه دارد. خوانایی آن، به همان نقطه است که گاهی هویتش را تغییر می دهد و می شود «خال هاشمی » تو... 
خفاش، هیچ وقت تفسیر درستی از خورشید به دست نمی دهد... مشکل، سواد نیست. دانشکده، یک راه عاشق شدن را می گوید; هفتاد و یک راه دیگرش، در خاطر نینوایی توست.
شعبان، تولد تو را می شناسد... و من نیز... که تو را نمی شناسم.
این جزوه ها... این جزوه ها...
سرم گیج می رود، تو می آیی... چشمهایم بارانی اند و دلم، خشک است. «باران » من! «احسان » کن
۰۶ تیر ۹۱ ، ۰۰:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر