دل شکسته

«جانا چرا نگویی غیبت بس است دیگر؟» ««عجل علی ظهورک» مهدى! دلم شکسته»

دل شکسته

«جانا چرا نگویی غیبت بس است دیگر؟» ««عجل علی ظهورک» مهدى! دلم شکسته»

احساس‌ها، همه بغض شد، اشک شد، جاری شد، ایام گذشت و ما منتظریم که به یک‌باره بگویى: جمعه را آذین ببندید؛ می‌آیم. کِی زمین چنین جمله‌ای را از خورشید خواهد شنید؟ ما منتظریم کی می‌آیى؟

آخرین مطالب

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است

ای فرزند احمد! آیا بالاخره راهی به سوی تو هست؟ آیا دیدار تو ممکن است؟ آیا زیارت تو میسر است؟ آیا ملاقات تو شدنی است؟ آیا راهی به رؤیت تو می‏انجامد؟ 
آیا این گذران روزهای ما، یک روز به تو می‏رسد؟ آیا این مسیر عمر، جایی به تو پیوند می‏خورد؟
آیا از این همه درهای بسته، روزنی به سوی تو هست؟ آیا از این همه لحظه، یکی به حضور تو متبرک می‏شود؟
آیا تو آمدنی هستی؟ آیا روی تو دیدنی است؟ آیا جمال تو به تماشا نشستنی است؟
پس کی به چشمه سار وجود تو می‏توان رسید؟ پس کی از زلال خوشگوار حضور تو می‏توان نوشید؟ چه طولانی شد این عطش! چه طاقت‏سوز شد این تشنگی!
کی می‏شود صبح، ناشتای چشم‏هایمان را به نگاه تو بگشاییم؟ کی می‏شود شام، تصویر تو را به قاب خواب‏هایمان ببریم؟ کی می‏شود شب و روزمان در فضای ظهور تو بگذرد؟
کی می‏شود عطر ظهور تو در شامه وجود بپیچد؟
کی می‏شود صدای گام‏های آمدنت در گوش هستی طنین بیندازد؟
کی می‏شود چشم در چشم هم اندازیم و تو را به معاینه دیدار کنیم؟
کی می‏شود پرچم پیروزی‏ات را بر بام هستی بنشانی؟
کی می‏شود آن روز، که ما تو را در میان خویش بگیریم و تو به عینه امامت کنی، زمین را از عدل و داد پر گردانی، دشمنانت را به خاک سیاه عقوبت‏بنشانی و ریشه حق ستیزان و مستکبران و گردنکشان و ستمگران را بسوزانی . و ما بگوییم: الحمدلله رب العالمین .
۲۸ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر
 ای اکسیر شفا بخش دل ها، به کدامین زبان بایدگفت که سینه ها چاک چاک و جگرها خونین شده است؟ ای انتهای روشنی قلب ها در زمین، از دوریت چراغ دل ها در حال سوسو زدن و کم نور شدن است. 
ای خورشید معرفت و محبت، چراغ دل ما را در صفحه سیاه و پست دنیا همچو ستارگان، نورانی و پرنور گردان.
می آیی، که با این دل بی قرار به انتظار تو ام. می آیی که با اشک های بی دریغ به استقبالت آمده ام و سرود خویش را به پایت می ریزم که به انتظار تو سالیان است که چشم به راهم.
ای دسترس ترین فصل به اجابت! تو را می خوانم که زلالی شدن، در بارش یک ریز آینه و قدر توست و آمدنت را لحظه شماری می کنم. تو را می خواهم و هیچ گاه حدیث مهربانی هایت را فراموش نمی کنم. ای سایبان باران ریز خدا بر کویر انسان.
۲۵ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بلای جانسوز عصر ما غیبت نیست، غفلت است حال و روز شیعه در این عصر، از دو وجه بیرون نیست. یا معصوم خاتم را، امام را و ولی‏الله اعظم را محبوب و مقصود و مقتدای خویش می‏داند یا سر بر آستان محبوب و مقتدایی دیگر می‏ساید. 

شیعه اگر گمان کند که حبیب و طبیب و نجات‏بخشی جز او در عالم هست، راه به خطا برده است و پا از صراط مستقیم تشیع بیرون نهاده است.
شیعه اگر در حضور آب، دل به سراب می‏سپارد، چگونه نام خود را شیعه می‏گذارد؟ شیعه بهتر از هر کس می‏فهمد که من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة‏الجاهلیه. «هرکه بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. »
شیعه بهتر از هر کس می‏فهمد که میزان و معیار محبت، امام است و هر محبتی در راستای محبت امام، معنا می‏شود.
و اگر مدعی است که مرید آن قطب عالم است، محب آن ولی‏الله‏الاعظم است، عاشق آن حجت‏خاتم است، این حال و روز با عشق، سر سازگاری ندارد.
کدام عاشقی بی یاد معشوق، زیستن می‏تواند؟
کدام عاشقی، یک لحظه بی‏خاطره معشوق سر می‏کند؟
کدام عاشقی هر ازگاه به یاد معشوق می‏افتد و محبوب را در ردیف دیگر امور روزمره خویش می‏بیند؟
کدام عاشق هجران‏کشیده‏ای خورد و خوراک و خواب و لذت می‏فهمد؟
این ننگ و عار برای عاشق نیست که از معشوق بشنود که ما تو را از یاد نمی‏بریم و مراعات تو را فرو نمی‏گذاریم و او... و او بی‏اشتیاق زیارت معشوق سر کند و یاد او را فروبگذارد؟
این اوج بی‏معرفتی محب نیست که بداند و بشنود که محبوب به شادمانی او شاد می‏شود، با اندوه او غمگین می‏گردد، مریضی‏اش محبوب را بیمار می‏کند، هرگاه دست‏به دعا بردارد، محبوب آمین می‏گوید و آن زمان که سکوت کند، محبوب، برایش و به جایش دعا می‏کند و او سر از پای نشناسد و قالب‏تهی نکند؟
آری بلای جانسوز عصر ما غفلت است، غیبت نیست.
و غیبته منا.
او غایب نیست، پرده بر چشمهای ماست.
چه کس صادقانه دست‏به دعا برآورده است، مخلصانه امام خویش را طلب کرده است، و پاسخ نگرفته است؟
برخی امام را طلب می‏کنند و دیگران را هم. اینان تا آن زمان که چشم به ابواب چند گانه دارند، دستشان به دامان امام نمی‏رسد.
بعضی امام را طلب می‏کنند اما نه به خاطر امام که برای وصول به حاجات خویش.
می‏بینی که امام را صدا می‏کند - با تضرعی جانسوز و جگرخراش - اما آنچه می‏طلبد، دیدار حیات‏بخش امام نیست، حل مشکلات و وصول به حاجات خویش است. این سخن نه بدان معناست که در تلاطم مشکلات، به سراغ امام نباید رفت و قضاء حوائح و استجابت دعا و رفع موانع را از او نباید خواست. بلکه به عکس، همه چیز از نزول باران، تا شفای بیماران را از امام باید طلب کرد که تقدیر و مشیت همه چیز در عالم به دست اوست و هیچ کار، بی‏اشارت مژگان او به سرانجام نمی‏رسد.
سخن این است که شوق دیدار امام چیزی است و عریضه و عرضه حاجات دنیوی، چیز دیگر.
سخن این است که ساقی این بارگاه، به ظرفیت و جام همت مهمان می‏نگرد، محبوب، به ظرفیت دل محب نگاه می‏کند. ان‏القلوب ادعیه و خیرها ادعاها.
یکی به هوای بهشت در مصیبت‏حسین (علیه السلام) اشک می‏ریزد.
یکی در مجلس حسین (علیه السلام)، بر مصیبت‏خویش می‏گرید.
و یکی را معرفت‏حسین و معرفت‏به مصیبت‏حسین (علیه السلام) می‏گریاند.
هرکس به قدر جام معرفت‏خویش، از دستهای امام نوش می‏کند.
امام دست‏نیافتنی نیست، دستهای ما بسته است.
امام در پرده غیبت نیست، پرده بر چشمهای ماست.
و آنچه ما را از زیارت امام محروم می‏کند، غیبت امام نیست، غفلت ماست.
۱۴ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
آقا جان!
خسته شدیم بس که به دور خودمان پیچیدیم. اینجا کسی صاف نیست. در این دایره کوچک قوانین ریاضی نقض شده است. دوست دارم بار دیگر معلم ریاضی ام را ببینم و به او بگویم که دایره ما زاویه دارد! چون اگر نداشت، غیبت مولایم قرن ها به طول نمی انجامید. مگر نه اینکه آقا یارانی صاف و بی زاویه می خواهد؟
اما مهدی جان!
در این دایره زاویه دار، هنـوز هم هستند انسانهایی که لقـب انسان بودن را یدک نمی کشند. آنها هنوز هم پایبند حرف معلمشان هستند که «دایـره زاویه ندارد».همان هایی که خود را برای دیـدن روی ماهت آماده کرده اند. و اشک هایشان از فراغت، چون د ر، به روی صورت هایشان می لغزد.


«تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی»
۰۹ بهمن ۹۰ ، ۱۳:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر