شب بود
شبی تاریک
وخفاشان در نخلستان ها در کمین خون
صدای اروند رود می گفت
ما پیروزیم
ترس از بمباران شیمیائی
ناله های دردناک
تاول پوست
من نمی دانم چرا ما آدم ها
فراموش کاریم
من نمی دانم کدام مادر
چشم بر قاب عکس عزیزی دارد
من نمی دانم خاک ایران
چرا فریاد نمی زند
شهیدان زنده اند
شاید من
گرفتار خودم یا گرفتار هوس هایم
یادم آمد آن روز
خون سرخی که می رفت با اروند رود
و بدن های پاره
من نمی دانم
چرا ما آدم ها مهربان نیستیم
گل را لگد مال می کنیم
و در عروسی خفاشان می رقصیم
من نمی دانم تاریخ کجایش
با غرور گفت که من ایرانی هستم.
من نمی دانم
کدام نامردی خود را به رنگ فرشتگان می سازد
یا که ابلیس در کدام لباس زیبا
بر ما لبخند خواهد زد.
شبی تاریک
وخفاشان در نخلستان ها در کمین خون
صدای اروند رود می گفت
ما پیروزیم
ترس از بمباران شیمیائی
ناله های دردناک
تاول پوست
من نمی دانم چرا ما آدم ها
فراموش کاریم
من نمی دانم کدام مادر
چشم بر قاب عکس عزیزی دارد
من نمی دانم خاک ایران
چرا فریاد نمی زند
شهیدان زنده اند
شاید من
گرفتار خودم یا گرفتار هوس هایم
یادم آمد آن روز
خون سرخی که می رفت با اروند رود
و بدن های پاره
من نمی دانم
چرا ما آدم ها مهربان نیستیم
گل را لگد مال می کنیم
و در عروسی خفاشان می رقصیم
من نمی دانم تاریخ کجایش
با غرور گفت که من ایرانی هستم.
من نمی دانم
کدام نامردی خود را به رنگ فرشتگان می سازد
یا که ابلیس در کدام لباس زیبا
بر ما لبخند خواهد زد.