التیام این کهنه زخم به استخوان ...
پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۱، ۱۰:۱۳ ب.ظ
آسمان ترک بر میدارد وقتی نامت میان کوچه پس کوچههای مدینه جاری میشود.
واژهها غروب میکنند و انعکاس یادت در میان در و دیوار نیلی میشود.
درد زبانه میکشد
و تاریخ گواهی میدهد که تو بودی و یک هجمه بیغیرتی
جوان بانوی علی، پهلو شکسته شدی که دست به دیوار گرفتهای؟!
میخ در هم بیوفایی میکند، شبیه روزگار شده، داغ و سوزان.
هنوز آتش دامنه دارد، هنوز درد ... دستان علی بسته شد،
لحظهها به سیلی نشست و چادرت ...
آه ، میروی اما یک بغل دلواپسی میان چشمانت موج میزند،
اکنون که سلام علی بیجواب مانده، با علی وداع مکن فاطمه جان!
آرامش علی! یادگار لحظههای دلدادگی زمین! رفتنت خانه خرابم میکند، مرو
میروی و رفتنت سرنوشت زمین و زمان را در التهاب بیمادری رها میکند و مرثیه جانکاه ثانیهها قلب موعودمان را میلرزاند.
تا هنگامه فرج، تا طلوع بیتابترین آدینه هستی، تا آمدن حجت منتظر که بیاید ...
بیاید و انتقام این فاطمیههای بیسر و سامان را بگیرد؛
ابهام سالهای بینشانی تربتت را بستاند
و التیام این کهنه زخم به استخوان رسیدة زمین باشد.
واژهها غروب میکنند و انعکاس یادت در میان در و دیوار نیلی میشود.
درد زبانه میکشد
و تاریخ گواهی میدهد که تو بودی و یک هجمه بیغیرتی
جوان بانوی علی، پهلو شکسته شدی که دست به دیوار گرفتهای؟!
میخ در هم بیوفایی میکند، شبیه روزگار شده، داغ و سوزان.
هنوز آتش دامنه دارد، هنوز درد ... دستان علی بسته شد،
لحظهها به سیلی نشست و چادرت ...
آه ، میروی اما یک بغل دلواپسی میان چشمانت موج میزند،
اکنون که سلام علی بیجواب مانده، با علی وداع مکن فاطمه جان!
آرامش علی! یادگار لحظههای دلدادگی زمین! رفتنت خانه خرابم میکند، مرو
میروی و رفتنت سرنوشت زمین و زمان را در التهاب بیمادری رها میکند و مرثیه جانکاه ثانیهها قلب موعودمان را میلرزاند.
تا هنگامه فرج، تا طلوع بیتابترین آدینه هستی، تا آمدن حجت منتظر که بیاید ...
بیاید و انتقام این فاطمیههای بیسر و سامان را بگیرد؛
ابهام سالهای بینشانی تربتت را بستاند
و التیام این کهنه زخم به استخوان رسیدة زمین باشد.
۹۱/۰۱/۱۷