با دیدنت قلبم دچار چنان تپشی می شد که مرکز لرزه نگاری به اشتباه می افتاد
چه زود دیر می شود لیلای من
اما همچنان نبض نفسهایم با طنین قدمهایت یکی است
لیلای لیالی تنهایی من
با دیدنت قلبم دچار چنان تپشی می شد که مرکز لرزه نگاری به اشتباه می افتاد
چه زود دیر می شود لیلای من
اما همچنان نبض نفسهایم با طنین قدمهایت یکی است
لیلای لیالی تنهایی من
بار گناه
نبخشی
شرمنده
ببخشی
شرمنده ترم
گناه
قلم عفو
امَّا خاطرش
شرمندگی
شرمندگی
شرمندگی
.....
.به امید بوسیدن دوباره لبهایت فیتیله نگاهم را پایین میکشم و میخوابم تا شاید در خواب لب بر لبانت گذارم
آخر نشد که با تو لب از باده تر کنم
راز دراز عشق به می مختصر کنم