پاییز جانم را بهاری کن!
دوشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۲ ب.ظ
خش خشِ برگ های پاییزیِ جانم را قدم بزن تا با گام هایت، سبز و بهاری شوم. بی گمان، زلالیِ تو در خشکسارِ زمان، جریان خواهد یافت و شرمساری را بر رخسارِ ناباوران، نقش خواهد بست و بشارت جاودانگیِ حکومت تو بر قلب ها را نوید خواهد داد.
دردِ تو را به تنهایی نمی کشم که تمام سنگریزه های زمین، منتظر گام های تواَند تا کوه شوند و پرچم تو را در اوج عشق خود برافرازند و آن وعده محتوم، چه نزدیک است؛ اگر عاشق باشی!
دردِ تو را به تنهایی نمی کشم که تمام سنگریزه های زمین، منتظر گام های تواَند تا کوه شوند و پرچم تو را در اوج عشق خود برافرازند و آن وعده محتوم، چه نزدیک است؛ اگر عاشق باشی!
۹۰/۰۷/۱۱
زیبا بود مثل همیشه.
مطلباتون همیشه یه حس خوب تو آدم ایجاد میکنه.
اون حس خوب انتظاره.
موفق باشید
یاعلی