قبیله
شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۰، ۱۰:۵۹ ب.ظ
قبیلهای که میگرید, شمشیرش را گم کرده و قهرمانش را سوار بر اسب سپید... قبیلهای که شبانگاه بر گندمزارها و رودخانههای خویش خون میبارد، برکت روزگاران خود را از نفسهای بهارانی میداند که پیدایش نیست, که گویا سر باز آمدن ندارد... آه ای قبله قبیله! نگاه کن که سقف آسمان این حوالی ترک برداشته و هر لحظهای تکهای از خود را بر سرمان آوار میکند. ببین که زمین گسلهای خویش را همهجا گسترده و ویرانی را هر لحظه بر ما مژده میدهد. نگاه کن که مزرعهها را آفت به یغما برده و داسهای خستگی هیچ جز حسرت و انتظار و نومیدی درو نمیکنند.
۹۰/۰۶/۰۵
قشنگ بود ممنون
موفق باشید