احساسها، همه بغض شد، اشک شد، جاری شد، ایام گذشت و ما منتظریم که به یکباره بگویى: جمعه را آذین ببندید؛ میآیم. کِی زمین چنین جملهای را از خورشید خواهد شنید؟ ما منتظریم کی میآیى؟
خدایا، تردید های ِ امروزم را به حساب ناامیدی ام نگذار.
خدایا، هراسم از سراشیبی های زندگی را بگذار به حساب خستگی ها، به حساب دو دلی ها و به حساب بلاتکلیفی روزهای رفته بر بادم..
خدایا ،می ترسم در پس ِ سراشیبی زندگی ام تا قله ای که برگزیده ام ، پرتگاه در انتظارم باشد که رویای نشیب های اندیشه ی فراز ِ مرا می آشوبد.
در هراسم ، مبادا مسیرم - سراشیبی تا همان قله ی ایده آلم - را به اشتباه طی کنم و برسم به همان هراس همیشگی .
خدایا ،دوباره واگویه می کنم که تردیدم را مگذار به حساب ناامیدی که خوب می دانم در سایه ی ناامیدی شیطان لم داده است.
خدایا ایمان دارم به آیه ی کلامت که در پس ِ هر عسری ، یسری هست اما می ترسم این مسیر راهنمایم نباشد به یسر ِ موعود ِ تو.
خدایا تو بهتر می دانی جای خالی توکل در ارده ی این روزهایم از سستی ایمان است ، پس ببخش تردید ِ این ایمان ِ سست اندیش را. و دوباره بیاموز به این نوآموز روزهای شک و دودلی که هنوز هستی جایی درون ِ پر تشویش ِ من............
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
ممنون میشم به وب ما سر بزنید.
یاعلی