دل شکسته

«جانا چرا نگویی غیبت بس است دیگر؟» ««عجل علی ظهورک» مهدى! دلم شکسته»

دل شکسته

«جانا چرا نگویی غیبت بس است دیگر؟» ««عجل علی ظهورک» مهدى! دلم شکسته»

احساس‌ها، همه بغض شد، اشک شد، جاری شد، ایام گذشت و ما منتظریم که به یک‌باره بگویى: جمعه را آذین ببندید؛ می‌آیم. کِی زمین چنین جمله‌ای را از خورشید خواهد شنید؟ ما منتظریم کی می‌آیى؟

آخرین مطالب

پروانه

سه شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۳۷ ب.ظ

صدای رگبار گلوله و خمپاره قطع نمی شد.
در سنگر دراز کشیده بود که پروانه ای روی مگسک نشست.
به پروانه خیره شد.
خاطره آخرین دیدار را دوباره مرور کرد.
چند ماهی از ان روز میگذشت
به یاد آورد...
برادرش بدون توجه به صدای گلوله و خمپاره گوشه ای دراز کشیده بود.
پروانه ی روی صورت برادر توجهش را جلب کرد
به صورتش نگاه کرد انگار از خستگی زیاد خوابش برده بود
لبانش از تشنگی ترک خورده بود
اما
پروانۀ روی خال پیشانی زیبایی برادرش را دوچندان کرده بود
خالی سرخ....
صدای صوت خمپاره...
به خودش آمد.
انفجار...
پروانه از روی مگسک پرید ومرد بدون توجه به گلوله و خمپاره به دنبال پروانه....
این اولین داستان کوتاهی است که من نوشتم
با نظراتتون این حقیر را راهنمایی کنید


نظرات  (۴)

با نوشته های خودم منتظرتم بیا حتما
مرسی
خوب بود ممنون
سلام
در کل خوب بود. فضاش عالی بود ولی جمله اولو یه سه چار باری خوندم تا ازش رد شدم یه جوریه.(صدای رگبار گلوله و قطع نمی شد.) این "و" نمیدونم چرا نمیاد.
الکی تخصصی شدم

در کل خوب بود منم نوشتنو دوست دارم . اما همیشه انتخاب موضوع برام سخت بوده.باید خودش بیاد.
موفق باشی
مرسی سر زدی اونم بی نظر
یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی